امشب به قصه ی دل من گوش ميکنی
فردا مرا چو قصه فراموش ميکنيی
دستم نميرسد که در آغوش گيرمت
اي ماه با که دست در آغوش ميکنی
در ساغر تو چيست که با جرعه نخست
هوشيار و مست را همه مدهوش ميکنی
می جوش ميزند به دل خم بيا ببين
يادی اگر ز خون سياووش نمی کنيی
گر گوش ميکنی سخنی خوش بگويمت
بهتر ز گوهری که تو در گوش ميکنی
جام جهان ز خون دل عاشقان پُر است
حرمت نگاهدار اگرش نوش ميکنی
سايه چو شمع شعله در افکندۀ بجمع
زين داستان با لب خاموش ميکنی
Ahmad Zahir еще тексты
Оценка текста
Статистика страницы на pesni.guru ▼
Просмотров сегодня: 2