میرسونم به تو نوری از آفتاب
میسازم واسه تو سایه ای با برگهام
حسرت راه رفتن همیشه با من هست
ریشه هام گرفتن از من ... دو پای رفتن رو
میشنوی صداهایی از بین نفس هاام
اونها میگن به تو که من اینجام
تو خسته از روزهاا میای به سمت من
اما با رفتن تو از اینجا میرسم به آخر
ببر من رو با خود به هر سو
ببر تا اونسوی آفتاب
اگه نیستم باری رو شونه هات
ببر من رو با خود به هر سو
ببر تا اونسوی آفتاب
...تو نگو تا
...باید بپریم ازین خوااب
Comment Band еще тексты
Оценка текста
Статистика страницы на pesni.guru ▼
Просмотров сегодня: 1