بنگر به جهان، بنگر به جهان، چه طرف بربستم؛ هیچ وز حاصل عمر، وز حاصل عمر، چیست در دستم؛ هیچ شمع طَرَبم، شمع طَرَبم، ولی چو بنشستم، هیچ من جام جمام، من جام جمام، ولی چو بشکستم، هیچ افسوس که بیفایده فرسوده شدیم وز داس سپهر سرنگون سوده شدیم دردا ندامتا که تا چشم زدیم نابوده به کام خویش نابوده شدیم اسرار ازل را نه تو دانی و نه من وین حل معما نه تو خوانی و نه من هست از پس پرده گفتگوی من و تو چون پرده براُفتد نه تو مانی و نه من