جای پرزدن نداشتیم ولی آسـمونی بودیم.
ابـــر و بـــارون و می دیـدیـــم اما دنیـــــامون قفـــــس بــــــود.
چشم به دوردست ها نداشتیم همین هم واسه ما بس بود.
اما یک روز اونایی که مارو با هم دوست نداشتن.
تو رو پر دادن و جـات هم یه دونـه آینـــه گذاشتن.
من خــوش بـاور سـاده فکر می کردم روبرومی.
گاهی اشتباه می کردم من کدومم تو کدومی.
با تو زندگـی می کردم قفس تنگ و سیاه و.
عشقتو از خاطرم برد عشق پر زدن تا ماهو....
اما یک روز بـاد وحشی رؤیاهامو با خودش برد.
قفـس افتاد و شکست و آینه افتاد و ترک خورد.
تاره فهمیدم دروغ بود دنیایی که ساخته بودم.
دردم از اینــه که عــمری خومو نشناخته بودم.
تو تــو آسمـــونا بودی با پرنــــده های آزاد.
من تن خسته رو حتی یدفعه یادت نیفتاد.
حالا این قفس شکسته راه آسمون شده باز.
اما تو
Siavash Ghomayshi еще тексты
Оценка текста
Статистика страницы на pesni.guru ▼
Просмотров сегодня: 1