در کناری از خانه ما اتاقیست سرد و آبی تخت و گیتار کهنه ی من ؛ عکس یک زن به دیواری . زنی زیباروی و خندان یار من بود او دورانی کنون من ماندم و من گیتاری و و سیگار و تنهایی … عشق من رفت به تن خاک ، طعم شب نیست جز بیداری… هی عکس خندان بشنو از من !! خواهمت دید روزگاری دیگرم نیست نای ماندن پایان آواز، آغاز رفتن چاقویی پنهان ته گنجه دستای سردم، رگ های سبزم